محمدرضاشاه؛ پادشاهی که عیار ایران‌دوستی‌اش شهره آفاق شد

محمدرضا شاه خود را به پیشرفت و رفاه ایران متعهد می‌دانست و معتقد بود جامعه باید از چنگال عقب‌ماندگی خلاص شود

محمدرضاشاه پهلوی‌ــ اقتصاد۲۴

پنجم مردادماه سالروز خاموشی پادشاهی است که حتی مخالفان و منتقدانش نیز در ایران‌دوستی‌ او تردیدی ندارند. پادشاهی که نامش با شکوه ایران و آرمان‌های توسعه‌خواهانه‌اش گره خورده و ایرانیان این روزها، بیش از هر زمان دیگری، یاد او را گرامی می‌دارند و هر ادعایی را درباره وطن‌دوستی، با عیار عشق محمدرضا شاه پهلوی به ایران می‌سنجند. پادشاهی که آرمانش رفاه ملت و اعتلای ایران بود و با تکیه بر پیشینه درخشان این سرزمین، رویای تحقق «تمدن بزرگ» را در سر داشت و میهن‌دوستی را این‌گونه معنا می‌کرد که «میهن‌دوستی یعنی حفظ منافع ملی و منافع ملی وقتی حفظ می‌شود که کشور آباد باشد. اگر کشور ویران و مردم گرسنه باشند، چه منفعتی می‌ماند که آن را حفظ کنند».

شاه فقید ایران حتی در واپسین سال‌های عمر همچنان دغدغه ایران را داشت و به گفته شهبانو فرح پهلوی، ملت ایران را شایسته درخشش در گستره فرهنگ و تمدن جهانی می‌دانست.

محمدرضا شاه پهلوی پس از ترک ایران در پی انقلاب ۱۳۵۷، پس از ۳۷ سال سلطنت، سرانجام در پنجم مرداد ۱۳۵۹ در مصر، چشم از جهان فروبست و در قاهره، به‌طور موقت آرام گرفت؛ با این امید که در روزگار آزادی، به سرزمین مادری بازگردد. این گزارش، تلاشی است برای بازنمایی آن بخش از زندگی محمدرضا شاه پهلوی که با عشق به ایران معنا یافته است.

رویای آینده روشن برای ایران

از محمدرضاشاه پهلوی چندین کتاب به یادگار مانده است که بازخوانی آن‌ها، تصویری روشن از این پادشاه ایران‌دوست ارائه می‌دهد. او در کتاب «پاسخ به تاریخ» که پس از وقوع انقلاب اسلامی و در مراکش نگاشته شد، رویاها و نگرانی‌هایش برای ایران را روایت می‌کند؛ زمانی که دیگر از تاج و تخت خبری نبود، ولی دغدغه ایران همچنان در وجود شاه فقید زنده بود.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

شاه ایران بارها به‌صراحت در جای‌جای این کتاب، از عشق و تعهدش به ایران سخن می‌گوید و توضیح می‌دهد که چرا برای رسیدن به اهدافش به منظور توسعه ایران پافشاری می‌کرد. در بخشی از پیشگفتار این کتاب آمده است: «می‌خواستم جامعه‌ای بر اساس عدالت اجتماعی و نه مبارزه طبقاتی بنا کنم؛ جامعه‌ای که همه در آن یکپارچه و وابسته به یکدیگر باشند.»

او در بخشی دیگر  می‌نویسد: «گفتنی است چون با همه کشورهای جهان، چه دنیای غرب، چه کشورهای بلوک شرق و چه جهان سوم، حسن تفاهم داشتم، این امکان برایم فراهم آمد که بتوانم در محیطی آکنده از صلح و صفا، کوشش خود را برای رساندن ایران به سوی تمدن بزرگ دنبال کنم.»

محمدرضا شاه پهلوی در جای‌جای «پاسخ به تاریخ»، خود را خدمتگزار ایران می‌داند و توضیح می‌دهد که اقدام‌هایی مانند اصلاحات ارضی، گسترش آموزش، بهداشت و صنعت را بر همین اساس انجام داده است.

او همچنین آشکار می‌کند که «ملغمه‌ای عجیب از روحانیون شیعه، چپ‌گراها، رسانه‌های غربی، شرکت‌های عمده نفتی و دولت‌های بریتانیایی و آمریکایی شروع به تخریب کشور «در حال توسعه سریع» ایران کرده‌اند.

به سوی تمدن بزرگ

محمدرضا شاه پهلوی خود را به پیشرفت و رفاه ملتی با پیشینه چندین هزارساله متعهد می‌دانست و معتقد بود که جامعه باید از چنگال فقر، جهل، بی‌سوادی و عقب‌ماندگی خلاص شود و همچون پیشینیان این سرزمین بر بام تمدن جهانی بایستد؛ آرمانی که در کتاب «تمدن بزرگ» هم آن را به تصویر کشید.

در کتاب «تمدن بزرگ»، شاه فقید به مفاهیمی چون پیشرفت صنعتی و اقتصادی، دانش و بینش بشری، رفاه و سازندگی، عدالت اجتماعی، میراث فرهنگی و مدنیت ملی با نگاهی آینده‌نگرانه می‌پردازد. مطابق با این چشم‌انداز، شاه ایران قول داده بود که تا پایان قرن بیستم یا سال ۱۳۷۰ خورشیدی، ایران به یکی از سعادتمندترین کشورهای جهان تبدیل شود و ملت ایران استانداردهای رفاه اجتماعی و سطح زندگی و سطح پیشرفتی همانند اروپا داشته باشند.

در این میان، «انقلاب سفید» برای شاه تنها یک بسته اصلاحات نبود، بلکه گام نخست برای عبور از گذشته‌ای سخت و ورود به آینده‌ای درخشان به شمار می‌رفت. کمااینکه با صراحت نوشت: «می‌خواستم جامعه‌ای بسازم که در آن فقر، بی‌سوادی، بیماری و تبعیض جایی نداشته باشد» و بر همین اساس نیز انقلاب سفید را با آرزوی ساختن ایرانی بدون گرسنگی، بی‌سوادی و ظلم آغاز کرد.

او در بخش دیگری از همین کتاب، یادآور می‌شود که هرگز برای خود قدرت مطلق نخواسته و آنچه خواسته، ایران سرافراز، مستقل و پیشرفته بوده است.

ماموریت برای وطنم

کتاب «ماموریت برای وطنم» در واقع سندی تاریخی است که اندیشه‌ها، اهداف و دغدغه‌های پادشاه ایران برای مردم کشورش را به‌روشنی بازتاب می‌دهد. محمدرضاشاه این کتاب را نه‌تنها در مقام پادشاه، بلکه در هیئت یک انسان دغدغه‌مند و عمیقا دلبسته به ایران نوشت. در این کتاب سال ۱۳۴۹ منتشر شد، او به گنجینه تمدنی، فرهنگی و هنری ایران اشاره و تاکید می‌کند که وظیفه پاسداری از این گنجینه را بر دوش خود احساس می‌کند. 

شاه در همین کتاب درباره جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران و جشن هنر شیراز توضیحاتی ‌می‌دهد و ضمن مباهات به کوروش بزرگ، تاکید می‌کند که ماموریتش ساختن ایرانی نوین است: «من بر آنم تا ایرانی بسازم که در آن فقر، بی‌سوادی و بیماری جایی نداشته باشد. کشوری که همه شهروندانش از فرصت برابر برای زندگی بهتر برخوردار باشند.»

او در بخش‌هایی از همین کتاب، از دوران کودکی خود هم و اینکه چگونه عشق به ایران در دلش از همان سال‌های نخستین ریشه کرد، یاد می‌کند و می‌گوید: «از دوران کودکی دانسته‌ام که دست تقدیر مرا به سرپرستی یک کشور باستانی و دارای تمدن که موردستایش من است، خواهد گماشت و باید در بهبود وضع مردم کشور و مخصوصا طبقه معمولی کوشش کنم.»

عشق به ایران در آیینه سخنرانی‌ها

تنها کتاب‌ها و آثار مکتوب محمدرضاشاه پهلوی نیستند که علاقه وافر او را به ایران بازنمایی می‌کنند. در کنار اقدام‌ها عملی، سخنرانی‌های پادشاه فقید در مناسبت‌ها و موقعیت‌های مختلف نیز همین علاقه‌مندی را به نمایش می‌گذارد.

یکی از برجسته‌ترین این سخنرانی‌ها در جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران در سال ۱۳۵۰ ایراد شد؛ جشنی که بازآفرینی غرور ملی یکی از دلایل برگزاری‌اش بود و شاه در حضور مهمانانی از سراسر جهان گفت که به ملت ایران «افتخار» می‌کند؛ ملتی که از کوروش آغاز شد و تاکید کرد که ایرانیان وارث تمدنی‌اند که به بشریت قانون و انسانیت آموخت.

شاه در این کلمات نه فقط گذشته‌ای درخشان را یادآوری می‌کند، بلکه مردم ایران را هم وارث تمدنی می‌داند که بنیان‌گذار حقوق بشر، قانون‌مداری و نوع‌دوستی‌اند.

در سخنرانی دیگری در مجلس شورای ملی در سال ۱۳۴۶، زمانی که موجی از قراردادهای اقتصادی میان ایران و کشورهای غربی امضا شده بود، شاه آشکارا گفت که آنچه برایش اهمیت دارد، رفاه ملت است، نه نظر این دولت و آن دولت خارجی.

غم‌وغصه‌های محمدرضاشاه برای ایران

محمدرضا شاه پهلوی همواره در گفتارها و نوشته‌هایش نگرانی‌ عمیقش را درباره سرنوشت ایران و آینده ملتش ابراز می‌کرد. این نگرانی‌ها طیف وسیعی از موارد مختلف را شامل می‌شد، با این حال، سه محور اصلی آن‌ها خطر حاکمیت مرتجعان بر ایران، وابستگی به قدرت‌های خارجی و از بین رفتن رفاه عمومی بود.

شاه بارها به‌صراحت هشدار داد که اگر نیروهای واپس‌گرا و مذهبی به قدرت برسند، کشور به عقب‌ماندگی خواهد افتاد و آزادی‌های مدنی و توسعه اقتصادی نابود خواهد شد. او استقلال سیاسی و اقتصادی را اصل بنیادین بقای ملت می‌دانست و با وجود روابط دیپلماتیک گسترده با غرب، با هر نوع وابستگی مخالف بود.

برای شاه، رفاه ملت هدف غایی بود. او توسعه اقتصادی، صنعتی، آموزشی و بهداشتی را در قلب «انقلاب سفید» گنجاند و در «به‌ سوی تمدن بزرگ» نوشت: «هدف من ساختن جامعه‌ای بود که در آن فقر، جهل، بیماری و تبعیض جایی نداشته باشد.»

عیار ایران‌دوستی محمدرضاشاه در نگاه دیگران

ایران‌دوستی محمدرضا شاه پهلوی نه‌تنها در گفتار و نوشتار شخصی او آشکار است، بلکه در نظر بسیاری از شخصیت‌های برجسته سیاسی، فرهنگی و حتی منتقدانش نیز موردتایید قرار گرفته است. شهبانو فرح پهلوی چند سال پیش در بیانیه‌ای به مناسبت سالگرد درگذشت همسرش نوشت: «پادشاه فقید ایران، محمدرضا شاه پهلوی، ایران‌دوستی راستین بود. او ایران و ایرانی را شایسته برترین جایگاه در تمدن جهانی می‌دانست.»

علی امینی، نخست‌وزیر دوران پهلوی، هم تاکید داشت که هیچ‌کس نمی‌تواند عشق شاه به ایران و نیت او را برای آبادانی ایران انکار کند.

انور سادات، رئیس‌جمهوری فقید مصر، که میزبان شاه در ایام تبعید بود، بارها از اندوه عمیق شاه برای ایران سخن گفت.

امروز، با گذشت بیش از چهار دهه، تاریخ گواهی می‌دهد که بسیاری از آنچه او پیش‌بینی می‌کرد، به واقعیت پیوست: از خطر استبداد دینی گرفته تا فروپاشی رفاه اقتصادی و فرسایش امید اجتماعی.

اکنون در چهل‌وچهارمین سالگرد درگذشت او، بسیاری از ایرانیان سخنان، آرمان‌ها و دغدغه‌های شاه فقید را با نگاهی عمیق‌تر، بازخوانی می‌کنند و درمی‌یابند که عشق او به ایران تنها در کلمات نبود، بلکه در تصمیم‌های کلان، اصلاحات اجتماعی و تلاش بی‌وقفه برای رساندن ایران به «تمدن بزرگ» تبلور داشت. او که با تاکید گفته بود: «این کشوری که ایران نام دارد و مقدر بوده‌ است که در تاریخ جهان مشعل‌دار یکی از پرافتخارترین و درخشان‌ترین تمدن‌های روی زمین باشد، باید جاوید بماند.»